• وبلاگ : عاشقانه
  • يادداشت : وحشت تنهايي
  • نظرات : 2 خصوصي ، 3 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + پدرام 

    كوچه

    بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
    همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
    شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
    شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
    در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
    باغ صد خاطره خنديد
    عطر صد خاطره پيچيد
    يادم آمد كه شبي با هم از آن كوچه گذشتيم
    پر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
    ساعتي بر لب آن جوي نشستيم
    تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت
    من همه محو تماشاي نگاهت
    آسمان صاف و شب آرام
    بخت خندان و زمان رام
    خوشه ماه فرو ريخته در آب
    شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
    شب و صحرا و گل و سنگ
    همه دل داده به آواز شباهنگ
    يادم آيد تو به من گفتي از اين عشق حذر كن
    لحظه اي چند بر اين آب نظر كن
    آب آيينه عشق گذران است
    تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است
    باش فردا كه دلت با دگران است
    تا فراموش كني چندي از اين شهر سفر كن
    با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
    سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
    روز اول كه دل من به تمناي تو پر زد
    چون كبوتر لب بام تو نشستم
    تو به من سنگ زدي من نه رميدم نه گسستم
    بازگفتم كه تو صيادي و من آهوي دشتم
    تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
    حذر از عشق ندانم
    سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
    اشكي از شاخه فرو ريخت
    مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت
    اشك در چشم تو لرزيد
    ماه بر عشق تو خنديد
    يادم آيد كه دگر از تو جوابي نشنيدم
    پاي دردامن اندوه كشيدم
    نگسستم نرميدم
    رفت در ظلمت غم آن شب و شبهاي دگر هم
    نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم
    نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم
    بي تو اما به چه حالي من از آن كوچه گذشتم

    + يلدا 

    سخني با سهراب سپهري

    با توام اي سهراب، اي به پاکي چون؛ يادته گفتي بهم تا شقايق هست زندگي بايد کرد

    نيستي که سهراب ببيني که شقايق هم مرد ديگه با چي، کسي رو دلخوش کرد

    يادته گفتي، اومدي سراغ من نرم و آهسته بياکه مبادا ترکي بردارد چيني نازک تنهايي،

    تا اومدم آهسته نرم تر ازيک پر گل خسته از دوري راه خسته و چشم به راه، يادته گفتي

    بهم عاشقي يعني دچار فکر شدن، شدم دچار تو، خودت گفتي که تنهاست ماهي اگه دچار

    دريا بشه آره تنها بشه يار غمها بشه ، يادته مي گفتي گه گاهي قفسي ميسازم ميفروشم

    به شماتا با آواز شقايق که در آن زندانيست، دل تنهايتان تازه شود حالا ديگه اون

    شقايق که اسير قفسه، سهراب صاحب يک نفسي نيست که تازگي بده اين دل تنهاي

    من، پس کجاست اون قفس شقايقت سهراب.منو با خودت ببربه قايقت ، راست ميگفتي

    که کاش مردم دونهاي دلشون پيدا بود، کاشکي دلشون شيدا بود.من به دنبال يه چيز

    بهترينم سهراب، تو خودت گفتي بهم که بهترين چيزرسيدن به نگاهيست که از حادثه

    عشق تر است. حالا که تو نيستي دريا خشکيده، ستاره خاموشه،جنگل سبزتبديل به

    کوير برهوته
    + آزاده اعجازي 

    از توقف تا پيشرفت يك حركت

    اميدوارم شاهد موفقيتهاي روزافزون شما باشيم