سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غریبانه - عاشقانه


ساعت 8:35 عصر دوشنبه 85/4/12

فرق منو پروانه در این بودکه

پروانه پرش سوخت و من جگرم

ای شمع آرام بسوزکه شب دراز است هنوز

ای اشک آرام بریز که غم زیاد است هنوز

آنقدر آه کشیدم که ز جهان سیرشدم

صورتم گر چه جوان است ولی پیر شدم

 



من میدانم شبی عمرم به پایان میرسد         نوبت خاموشی من سهل و آسان می رسد

من که میدانم چطور سرگرم بزم هستی ام       مرگ ویرانه گر چه بی رحم و شتابان می رسد

پس چرا- پس چرا عاشق نباشم         من که میدانم به دنیا اعتباری نیست، نیست

بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست        من که میدانم عجل نا خوانده و بیدادگر

سر زده می آید و راه فراری نیست        پس چرا ،پس چرا عاشق نباشم؟



زندگی قمار است ماجراست

انسان یا می برد یا می بازد

وقتی صدای یک نفر ضعیف و ضعیفتر شد

صدایی جوانتر رشته بقیه داستان را میگیرد و ادامه دارد


بشکن دلم که رایحهً دردبشنوی         کس ازبیرون شیشه نبوید گلاب را


در این دنیای بی ارزش چرا مغرور گردی      سلیمان گر شوی آخر نصیب مور گردی

من نگویم که به حرف دل من گوش کنید        بهتر است این قصه فراموش کنید

عاشقان را بگزارید بنالند همه       مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید

دلا ! این دنیای فانی بیک ارزن نمی ارزد    که دنیا آمدن به زحمت رفتن نمی ارزد


زندگی میزی است برای کار

کاری است برای تخت

تختی است برای خواب

خوابی است برای جان

جانی است برای مرگ

مرگی است برای سنگ

و بالا خره سنگی است

برای یاد بود

آری این بود زندگی ....


مرا صورت پرستان خوار دارند

ولی سیرت پرستان می ستایند

به روز بی کسی جز سایه نیست یار من

ولی آن هم ندارد طاقت شبهای تار من


مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من، در کوچه باغهای محبت،مثل شکوفه های سپید سیب

ایثار سادگیست. افسوس ! آیا چه کس تو را، از مهربان شدن با من ماًیوس می کند


امشب،

خاک کدام میکده از اشک چشم من نمناک میشود؟ و جام چندمین از دست من نثار ره خاک میشود؟

ای دوست در دشتهای باز، اسب سپید خاطراتت را رها کن. اینجا ، تا چشم کار می کند آواز بی تویست

در دشت زندگانی ما، حتی حوا فریب ، دانه گندم نیست من با کدام امید؟ من بر کدام دشت بتازم؟مرغان خسته بال خو کرده با ملال، افسانه حیات نمی گویندو آهوان مانده به بند، از کس ره گریز نمی جویند.این لحظه لحظه های ملال آور ترجیع بند یک نفس اضطرابهاست.

 


تمام مزرعه از خوشه های گندم پر و هیچ دست تمنا

دریغ سنبلها را درو نخواهد کرد

دروگران، همه پیش از درو، درو شده اند


این سینه که کینه بسته است در آن

بوم شب مرگ من، نشسته است در آن

قلبی است که سنگ بسته در گور امید

سنگی است که عشق من شکسته است در آن



¤ نویسنده: شب

نوشته های دیگران ( )

عاشقا نه

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
1

:: کل بازدیدها ::
62346

:: درباره من ::

غریبانه - عاشقانه
شب
پا برهنه تا کجا دویده ای ؟که این همه گل شکفته است

:: لینک به وبلاگ ::

غریبانه - عاشقانه

:: موضوعات وبلاگ ::

:: اوقات شرعی ::

:: دوستان من ::


:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: آرشیو ::

سهراب سپهری
غریبانه
پاسخ دعا
شکست سکوت
وصیت نامه ی کارو
رنگ وجود

:: موسیقی ::

webloger site